برای من شرقی و تهران نشین، غرب و شمال غرب همیشه با وعده و وعید همراه بوده، همیشه گفته بیا و بنشین کنار من. به همین خاطر وقتی تصمیم بر این شد که بریم نئور، گفتم به به چه گل ها و پروانه هایی که نبینم و دستامو به هم مالیدم.
اما آخر مرداد زمان خوبی برای این برنامه نبود، مسیری که تو عکسا پر از آلالۀ پرگل و شقایقه کاملاً خشکو خالی بود، پروانه هم بود اما کم بود، مهمترین مشکل اما مه بود که شرایطو برای کوهپیمایی ایده آل و برای پروانه نگری پیده آل یعنی خیلی بد میکرد، در واقع تا موقع ناهار که خورشید به زور خودشو از لا و لوی مه کشید بیرون، پروانه ای هم نتونستم ببینم. خوشگله های زیر در هنگام ناهار مشاهده شدن:
Agrodiaetus masulensis
Agrodiaetus masulensis
دو تا پروانۀ آبی نر (سمت چپیا) داشتن با پروانه ماده (سمت راستی به رنگ قهوه ای) سر شرطو شروط ازدواج مذاکره میکردن، گیاهی که روش نشستن هم کنگره.
کنگر
کنگر
بعد از ناهار مسیر گل آلود (در اثر مه) رو به سمت سوباتان ادامه دادیم:
نرسیده به سوباتان، کوچۀ سوم
شب رو در حیاط پشتی یک مغازۀ روستایی در دو کیلومتری سوباتان، چادر زدیم. از قرار، سوباتانیا خیلی دندون گردن چون برای کرایۀ هر چیزی از ماشین گرفته تا اسب و خونه قیمتای نجومی طلب می کنن، به این ترتیب با خوابیدن در حیاط پشتی خونه و استفاده از دستشویی و آب برای یک شب تا حدود ساعت 11 ظهر، 50 تومن پرداخت کردیم، این در حالی بود که صابخونه طبق معمول میگفت اصلا قابل نداره و حرفش رو هم نزنین. 
ظهر به نیت کباب به سوباتان رسیدیم، خلاصه بگم که ایدۀ خوبی نبود.
در ادامه تو گل و شل قل خوردیم تا رسیدیم به جنگل، از اینجا برنامه تا حدود زیادی بهتر شد. گل تموم شد و یواش یواش وارد یک پاکوب خلوت و بدور از اجتماع خشمگین شدیم. شب اینجا چادر زدیم:
محل شب مانی دوم
و صبح فردا در شیبی ملایم رفتیم تا رسیدیم به رودخونه و از اونجا وارد لیسار شدیم.
شیب انتهایی مسیر
در این شیب و یک سوم پایانی برنامه بود که مه بالأخره تموم شد و تونستم ایشون رو ملاقات کنم:
Vanessa atalanta (red admiral)
قصۀ ما به سر رسید. اگر قرار باشه دوباره این مسیرو برم حتما اردیبهشت تا خرداد میرم و مطمئناً در روستا نه توقف می کنم و نه خرید یا نه میبخشم و نه فراموش می کنم.

برای عکسای بیشتر می تونید به اینستاگرام مراجعه کنید: instagram.com/pskhandan