خوب، از کجا شروع کنم کدومو سوا کنم؟ نه ساله که کوه میرم (مثلا به اندازه موهای سرم)، چون پیر و فسرده شدم گفتم خدایا، خداوندگارا، یا رب العالمین به من فرزندی زیبا عطا کن. آسمان شب درخشید، صاعقه ای زد و گلی لرزان در جامی شیشه ای ظاهر شد. گیج اطرافشو نگاه کرد و گفت (صداش اکو می شد) من کجام؟ اینجا کجاست؟ به آسمون نگاه کردمو گفتم seriously؟ و رو به گله گفتم شما؟ گفت واه واه من گل سرخم، من آن گلبرگ مغرورم که ... سرفه ای کردو ادامه داد تو دیگه چی هستی؟ بی ادب بود، اما تادهنشو باز کرد دوزاریم افتاد که اوه اوه، این دلبر شازده کوچولوه که افتاده بیخ ریش ما. خلاصه گفتم مثل اینکه اشکالی در کارای اداریش پیش اومده، من چیز دیگه ای تقاضا کرده بودم (و نگاه خشمگینی به آسمون انداختم) ولی کاغذ نوشته بودن که جنس خریداری شده پس گرفته نمی شود. So، باید با هم بسوزیمو بسازیم، پشت چشمی اومدو روشو اونور کرد. 

به این ترتیب بعد از نه سال کوهنوردی به گیاه نگری! رو آوردم. زمانیکه به بلندی ها سفر می کنید هیچ چیز زیباتر از گل کوچولویی نیست که بهتون چشمک میزنه و براتون خودش رو لوس میکنه متاسفانه. گل هایی که در ارتفاعات میبینید حتی ریزترین هاشون و مخصوصا ریزترین هاشون به قدری زیبا هستند که دقیقا گویی خدا به شما فرزند زیبایی عطا کرده باشه. گل هایی که به عنوان مشتی نمونه خروار در ادامه اومده به ترتیب از بالا به پایین بهارک گل درشت، صخره دری، سرفیلی، اسپرس کوهی، کیسه چوپان و دم عقربی نامیده میشه.

بهارک صخره زیصخره دریسرفیلیاسپرس کوهیکیسه چوپاندم عقربی